9.3.12

صبح اش چشم-هام را باز کرده بودم ، خواسته بودم برام نرگس بخرند . بعد که از باغ ِ گل برگشتند ، بغل ِ خواهرم پر از بنفشه و نرگس و کاکتوس بود . یک کمی لی لی به لالای نرگس-هام گذاشتم . بعد نشاندمشان کنار ِ خودم

از درخت-کاری برگشته ایم . تب کرده ام . نرگس-هام هنوز قرتی و خوش-بو کنارم نشسته اند . امروز ، دو نهال کاشته ام . شاید چنار . آتفه کمک ام کرده . تب دارم . و دو نهال کاشته ام

No comments:

Archive