13.10.10

اون شب ، توی ترافیک ، اون قاصدک راهشو از میون ِ اون همه ماشین ، به یه تاکسی ِ قراضه باز کرد . درست افتاد رو پای من . نه رو پای اون راننده . نه روی صندلی های خالی . درست افتاد تو بغلم و تو پرسیدی از کجا آوردیش ؟ خودمم نمی دونستم
همه چیز خیلی عجیبه

7.10.10

تو کافه مون ، دستتو مشت می کنی ، می گی بیار جلو دستتو . میارم جلو . مشتتو توی دستم باز می کنی . دو تا آدامس خرسی میفته توش . دو تا قرمز . تو می دونی زرد نمی خورم . می گی هردوش واسه تو . یکیشو باز می کنم . کاغذشو نصف می کنم . تو می دونی من فقط بلدم قایق بسازم . نصف ِ کاغذو ازم می گیری . واسه م یه پرنده ی قرمز می سازی . بهم میگی یه روز برات دایناسور می سازم


شاید نور ِ نئونی ِ یه مغازه ست این که افتاده رو دستم . شاید یکی از همین چراغ گازیای تو خیابون . شاید نور ِ ماهه . پشت ِ چراغ قرمز ، روان نویستو از تو کیفت در میاری ، این همون روان نویسه س که با هم از شهر کتاب نیاوران خریدیم . دست ِ چپمو می گیری تو دستت . روی اون تیکه ی نور ، یه پرنده می کشی . داره پرواز می کنه

5.10.10


طبق ِ معمول قیچی رو برداشته بود و افتاده بود به جون ِ موهای فرفریش . کرده بودش شهر ِ آجیلی باز . تا منو دید داد زد : خوابگاهی شدم . و چقدر مدل ِ غمگین بودن ِ غزل با همه فرق داشت . من این دختره رو اصلن نمیشناسم . یه بار نشست رو نیمکت ، کنارم ، دست زد به موهام ، گفت چه موهای مشکی ِ کوتاه ِ خوبی داری . من ولی نتونستم در جوابش بگم چه موهای شهر آجیلی ِ خوبی داری . نگ داشت از ژاک پره ور واسه م حرف می زد ، بعد وسطاش از تنشام می گفتم ، غزل می خندید . دختره یه مدل ِ خاص ِ بدی می خندید . مث ِ آدمایی که وقت ندارن . که اگه یه فرصت ِ خنده واسه شون پیش بیاد باید از ته ِ حلقشون بخندن . به در و دیوار بخورن ، و صدای عجیب تولید کنن . اونطوری . دوست شدیم . دوست ِ گذری . صنایع دستی می خوند . یه روز با کلی ظرف ِ سفالی به بغل می دیدمش ، یه روز از کنار ِ هم رد می شدیم و تو همون تایم ِ کم از تیله های جادوییش حرف می زد ، یه روز از دکمه های محشرش . یه روز از خواهر کوچولوهاش . یه روز از تجربه ی علف کشیدنش . یه روز از در . یه روز از دیوار .


دختره ی خل و چل قاه قاه می خندید و از این می گفت که خانواده ش ترکش کردن و اومده خوابگاهی شده . بهش گفتم تو یه غزل ِ قوی هستی . سی و دو سه تا دندونش معلوم شدن و پلکاشو محکم کوبید رو هم و قاه قاه خندید . مث ِ آدمایی که وقت ندارن . مث ِ آدمایی که فرصتای خنده رو از دست نمی دن

Archive